این پست یکی از دوستام هستش که می زارمش اینجا ..
* * * * . . . . : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : . . . . * * * *
سلام
اشتباه نکنید ، من امیر نیستم، من فرزاد هستم، دوست صمیمیه امیر .
این پست رو به سفارش امیر مینویسم همون جوری که خودش ازم خواسته بود و حرفهای امیر رو هم در آخر میذارم.
اما من امروز یه خبر براتون دارم، یه خبر خیلی بد .
چند روز پیش من و امیر رفته بودیم مدارک سربازی رو پست کنیم، تو راه برگشت بودیم که موبایل امیر زنگ خورد، امیر با خوشحالیه زیادی گوشی موبایل رو جواب داد، معلوم بود معصومه باهاش تماس گرفته که اینقدر خوشحاله. بیشتر از 3 هفته بود که امیر از معصومه بی خبر بود و هر چی تلاش کرده بود نتونسته بود معصومه رو پیدا کنه، ولی معصومه خودش تماس گرفته بود، امیر شروع به صحبت کرد، خیلی شادوشنگول بود ولی یهو سرجاش میخکوب شد، رنگش مثل گچ سفید شد، بدون خداحافظی گوشی رو قطع کردو مات و مبهوت منو نگاه میکرد، گریه امونش نداد جلوی اون همه آدم تو خیابون زد زیر گریه، اصلا نمیتونست حرف بزنه وقتی یه کم آروم شد شروع کرد به گفتن چیزایی که معصومه بهش گفته بود، انگار هذیون میگفت ولی واقعیت بود، معصومه، معشوق? امیر، 2 هفته پیش نامزد کرده بود، تو این یکی دو ماه اخیر قول و قرارها از قبل گذاشته شده بوده و معصومه واسه امیر فیلم بازی میکرده .
اولای غروب بود که امیر رو رسوندم خونشون، اوضاء روحیش خیلی بد بود. اون شب بهش زنگ زدم که گفتن خوابه، فردا ظهر با امیر تماس گرفتم، خواهرش گوشی رو جواب دادو گفت امیر حالش بد شده آوردیمش بیمارستان، رفتم اورژانس بیمارستانی که امیر رو برده بودن اونجا . . . . .
از اینجا به بعد رو دیگه نمیتونم شرح بدم چون دلم طاقت نمیاره، یه جور دیگه مینویسم ؛
زمان : پنجشنبه 13 / 2 / 86 ، ساعت 12 ظهر
مکان : اورژانس بیمارستان
نام بیمار : امیر ......
وضعیت بیمار : بیهوش
زمان : پنجشنبه 13 / 2 / 86 ، ساعت 9 شب
مکان : بخش مراقبتهای ویژ? بیمارستان
نام بیمار : امیر ......
وضعیت بیمار : بیهوش ، وضعیت جسمی رو به وخامت
زمان : جمعه 14 / 2 / 86 ، ساعت حدود 7 بعد از ظهر
مکان : بخش مراقبتهای ویژ? بیمارستان
نام بیمار : امیر ......
وضعیت بیمار :
انا لله و انا الیه راجعون
روح امیر ، به ملکوت اعلی پیوست
امیر برای همیشه از بین ما رفت، شاید به عشق پاکش رسید، عشقی که معصومه قدرش رو ندونست. پزشک امیر، علت فوت امیر رو استفاد? بیش ازحد قرص های خواب آور قوی اعلام کرد و چون مقدار قرصها زیاد بوده نتونستن برای امیر کاری بکنن و امیر از مرگ نجات پیدا نکرد، همه چیز خیلی سریع و غیر منتظره اتفاق افتاد، نمیدونم ... شاید تصمیم امیر خیلی عجولانه بود ولی به هر حال امیر دیگه بین ما نیست. امیر، صبح روز شنبه با یک مراسم عالی و با شکوه که هم? فامیل و دوستاش و همکاراش حظور داشتن، در بهشت زهرای تهران به خاک سپرده شد، انگار روز عاشورا بود، چه جمعیتی اومده بود، سینه زنی، عزاداری، نوحه خونی، گریه، . . . . .
امیر، خیلی زود از بین ما رفت، ولی رفت، سنی نداشت، یه جوون 22 ساله، مثل یه شاخه گل پرپر شد، مطمئنا نه پدرومادر امیر، نه خواهرش و نه ما دوستاش دیگه صدای امیر رو نمیشنویم، دیگه مادر امیر نمیتونه برای خوشبختیه تنها پسرش رؤیایی داشته باشه، دیگه پدرش هیچ امیدی برای آیند? امیر نداره، دیگه خواهرش یه تکیه گاه امن نداره، همه چیز تموم شد. امیر با سن کمی که داشت یه مرد به معنای واقعی بود، خیلی با معرفت و گل بود، تا قبل از آشنائیش با معصومه هیچ وقت خنده از رو صورتش دور نمیشد ولی این آخریا خیلی افسرده شده بود . الان دیگه جسم بی جون امیر، زیر خاک، راحت و آسوده خوابیده، امیر برای همیشه چشماشو بست .
اما حرفی که من با معصومه خانم دارم اینه :
معصومه خانم ، هیچ کسی برای شما امیر نمیشه، هیچ کسی مثل امیر قدرو ارزشت رو نمیدونه، هم در حق خودت بد کردی هم در حق امیر ، این حرف رو تا آخر عمر آویز? گوشت کن ، هیچ کسی مثل امیر دوست نداره .
من دیگه هیچ حرفی ندارم که بگم، فقط حرفا و عکسی رو که امیر قبل از مرگش با ایمیل، برام فرستاده بود رو براتون میذارم، این حرفها دقیقا همون چیزی هست که امیر نوشته، پسوورد وبلاگ رو هم نوشته بود و خواسته که نوشتش رو بذارم تو وبلاگ و ازم خواست که متن تمام پستها رو حذف کنم، و من در آخر یک خواهش از شما عزیزان دارم ؛ از شما وبلاگ نویسان و دوستان امیر که به این وبلاگ میومدین، میخوام که هر کدومتون که امیر رو مثل برادرتون میدونستین یه مراسم کوچیک واسه یاد بود امیر تو وبلاگتون بگیرین تا شاید یاد این جوون عاشق زنده بمونه و در بخش نظرات همین پست به من هم خبر بدین تا من هم تو مراسمتون شرکت کنم .
امیر بعد از آشناییش با معصومه همیشه یه چیزی رو برای من تکرار میکرد، میگفت :
«« یادت باشه هیچ وقت عاشق نشی ، اگه عاشق شدی این حرف رو یادت نره
.:::::: یادمان باشد ، در عشق گر به وصال یار نائل آمدیم ، شکر خدا را گوئیم و سجد? شکر، و گر سرنوشتمان چیزی جز دوری یار و وصال در خیال نبود از آن پس جایگاه جسم و روح و قلب عاشقمان جاییست که آن را نامند ، گورستان ::::::. »»
امیر به این حرفش اعتقاد داشت، بهتر بگم ، ایمان داشت . من خداحافظی میکنم و حرفهای امیر که خطاب به معصومه هست رو در ادامه میذارم .
و اما آخرین دستنوشت? جوان ناکام ، شادروان امیر ......
* * * * . . . . : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : : . . . . * * * *
سلام عزیزم ، خوبی ؟ حالت چطوره ؟ خوب بودی بهتر شدی ؟ من هم خوبم ، یعنی الان که داری این متن رو میخونی خیلی خیلی خوبم ، میدونم که میای و این پست رو میخونی ، چون اگه این رو ندونم و تو رو نشناسم واسه لای جرز دیوار خوبم .
ببین ببین این گری? یک مرده مردی که گریه هاش ظهور درده
ببین ببین این آخرین صدای این بی صدا شبخون کوچه گرده
خوب این هم پیشونی نوشت من بود کاریشم نمیشه کرد ، اما معصومه ، میخوام چند تا چیز رو یادت بندازم ، گرچه خیلی دیره ولی . . . . . . . . .
یادته وسط پائیز اومدم شهرستانتون ؟! رفتیم اون سفره خونه سنتیه !!! یادته اون روز چی بهم گفتی ؟ یادت نیست ؟ اما من خیلی خوب یادمه ، مگه میشه یادم بره ؟! گفتی
« امیر ، عزیزم ، دوستت دارم » ؛ واقعا دوستم داشتی ؟ ولی من دوستت داشتم ، با تمام وجود دوستت داشتم ،برام این رو نوشتی « جز تو هرگز با کسی از عشق و از فردا نخواهم گفت » ، معصومه، این شعرها رو بارها با خودت بخون چون هم? حرفای نگفت? من تو این شعرهاست ؛
چی میشه یه لحظه باشی تو همصدا بشی با این دل تنهام
آخه تو هم? وجودمی ، عشق و غرورمی تو شدی همه دنیام
آخه دوست دارم به خدا ، آهای خدا ای خدا بهش بگو ، واسش میمیرم
راستی این یکی رو داشت یادم میرفت ، این شعر رو حتما یادته ، همیشه برات میخوندم
کی اشکاتو پاک میکنه وقتی که غصه داری ؟
دست رو موهات کی میکشه وقتی منو نداری ؟
شون? کی مرهم هق هقت میشه دوباره ؟
از کی بهونه میگیری شبای بی ستاره ؟
برگ ریزونای پائیز ، کی چشم به راهت نشسته ؟
از جلو پات جمع میکنه برگای زرد و خسته
کی منتظر میمونه حتی شبای یلدا ؟
تا خنده رو لبات بیاد شب برسه به فردا
مگه میشه این شعر از یادت بره ؟! شعر دوران دلدادگیمونه ، همیشه خندیدنت برام قشنگ بود ، حتی صدای خندیدنت دلمو شاد میکرد ، چه برسه به دیدن صورت نازت وقتی که با اون خند? قشنگت ، خوشگلترش میکردی ؛ انگار زندگیه دوباره بهم میدادن
یه روزی قدرمو میدونی که دیره روزی که کسی سراغت رو نمیگیره
یه روزی میدونی من کیو چی بودم روزی که از نبودنم غصت میگیره
باشه خوبم ، از کنارت ساده میرم با وجود اینکه میدونم میمیرم
به خدا ، قدرم رو میدونی یه روزی روزی که از تو جدا میشه مسیرم
قدرم رو میدونی یه روز یادم میفتی شب و روز
صدام تو گوشت میپیچه مثل یه آه سینه سوز
حسرت یک لحظه نگام دلتنگ میشی بد جور برام
اون روزا دور نیست به خدا حتی به خوابت نمیام
یه روزی قدرمو میدونی که دیره اسم من از توی لحظه هات نمیره
دیگه نیستم اون شبای پر ستاره وقتی که دلت بهونم رو میگیره
اما اون روز رو خدا کنه نباشم نشنوم از رفتن من غصه داری
من میبینم اون شبایی رو که دیگه واسه گریه شونه هام رو کم بیاری
آره تموم شد ، همه چیز تموم شد ، قبلا هم گفته بودم که با رفتن تو زندگیه من هم به پایان میرسه ، اون وقتا وقتی این رو بهت میگفتم ، میگفتی که چرت و پرت میگم ؛
ولی الان چی ؟ الانم همون نظر رو داری ؟؟!!!
اگه دارم میرم بدون دست خودم نیست
از چشم که بیفتم ، از دل دیگه سخت نیست
میرم چون دیدن و نداشتنت سخته
میرم چون دیگه عشقم رفته
از قلبت میرم همین راهشه
این حقم نبود ، ولی باشه
تو بازیه سرنوشت منو نبر از یاد
منو به یاد بسپار ، نده منو بر باد
حالا کجام ؟ دستات توی دست کین ؟
یه روز میرسه، ازت پس میگیرم
دلی که پیشت بودو زیر پا گذاشتیش
این حرفای کسیه که یه روز دوستش داشتیش
آره ، الان دیگه دستم از این دنیا کوتاهه، ولی منم خدایی دارم، دلم با خدا رک و راست بود، خدا هم صلاح همه چیز دستشه ، نفرین نمیکنم ولی همه چیز رو به خدا واگذار میکنم .
من فقط یه چیز میخوام اونم خوشبختیه توئه ، چه با من ، چه بی من .
خوشبخت بشی عزیزم ، همیشه سلامت و موفق باشی .
بعد از این ، آشیانت هر کس است باش با او ، یاد تو ما را بس است
خدا حافظ
* * * * . . . . : : : :